قصههایم خاطره و خاطرههایم قصه میشوند.
قصههایم خاطره و خاطرههایم قصه میشوند.
تا به حال جانور یا حشره ای را دیدهای که در یک اتاق گرفتار شود و دنبال راه فرار بگردد؟ این بدبختها که نمیدانند شیشه چیست، از پشت آن منظره بیرون را که میبینند و فکر میکنند میتوانند مستقیم بروند و وارد فضای باز شوند؛ پس همین جور راست با سر میروند توی شیشه. بسته به هوششان بعد از چند بار برخورد با شیشه، میفهمند چیزی هست که مانع رسیدنشان به مقصود است، شاید نفهمند چه چیز، ولی میفهمند که هست. اگر یک خرمگس خنگ باشد تا آخر عمرش پشت آن پنجره وزوز میکند اما اگر یک گربهی گرفتار باشد بعد از دو سه بار تصادف با شیشه، توی اتاق سرگردان میشود و دنبال یک راه دیگر میگردد، و از دستپاچگی همه چیز را بهم میریزد.
mhgh
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1392 ساعت 09:18 ق.ظ