کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

خواهش هایم را کوچک میکنم، اما خودم را نه!

از جمعه تا جمعه


سر و گوشم میجنبه

جای شکرش باقی است

ایمیلی برایم آمده با این مضمون که اگر می‌خواهید فرزندتان زیبا شود، قبل از بارداری، پدر چه غذاهایی مصرف کند، مادر قبل و حین و بعد از بارداری چه غذاهایی مصرف کند. حالا بچه با این کارها سیندرلا می‌شود؟ یا اینها همه پیشگیری است از سمندون شدن بچه؟ با این حساب، من که فرزنده ناخواسته و بدون برنامه‌ریزی هستم، خدا خیلی دوستم داشته که همین اندازه از زیبایی بهره برده ام.

ننه طاهر میفرماید:

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی


که یک سر مهربونی خیلی خر بی

راهروهای زیر زمین

- خانم دستمال دارید؟ 
کنار د ستم نشسته بود، مثل خودم منتظر مترو نبود، چون با قبلی نرفت.یک دختر تپل بود همسن و سال خودم. توی جیبهای جلوی کیفم گشتم، دستمالی نبود.
- نه ندارم.
کوره امیدی داشتم که تو جیب پشتی کیفم داشته باشم. نگاه کردم، دو تا دستمال تمیز اما مچاله داشتم، از آنهایی که دم بیرون آمدن از خانه، هول هولی میچپانم تو کیفم.  یکیش را گرفتم جلوش.
-تمیزه ولی مچاله است.
- دوباره است؟
دیدم هدفون درگوشش است، بلندتر گفتم: 
- تمیزه ولی مچاله است، تو جیب کیفم چپونده بودم. 
گرفت و تشکر کرد.عینکش را بالا زد و اشک گوشه چشمش را آرام خشک کرد. چه صورت بامزه ای داشت. آخه کی دل نازکت رو شکونده؟ این را تو دلم گفتم.
چقدر دلم میخواست بغلش کنم، هیچی نگویم، فقط بگذارم تو بغلم گریه کند. آخر من میدانم آرام اشک ریختن در ایستگاه مترو یعنی چی.