کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

عمود بر جاده

بالاخره یک روز من حالم خوب می‌شود؛ راستی راستی خوب می‌شوم، نه به ضرب و زور قرص و دوا. آن روز خوب کتونی‌ام را می‌پوشم، می‌روم ترمینال، می‌پرم در اولین اتوبوسی که می‌خواهد راه بیافتد. یک جا وسط راه به راننده می‌گویم نگه دارد، بعدش یک مسیر عمود بر جاده اصلی را می‌گیرم و می‌روم جلو؛ کوه، دره، دشت، هر چه که باشد فرقی نمی‌کند، فقط می‌خواهم راه نباشد؛ راهی که بقیه می‌روند نباشد؛ مقصدش مقصد بقیه نباشد.


نظرات 1 + ارسال نظر
صادق(فرخ) جمعه 26 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:56 ق.ظ http://dariyeh.blogsky.com

امیدوارم آن روز ، زود نباشد . دلم برایت تنگ خواهد شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد