کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

یه روزم یه آفتاب پرست میشم، ولو میشم جلو آفتاب، بعد مامانم که پرسید داری چیکار میکنی؟ میگم دارم آفتاب میپرستم. بعد مامانم میگه آفرین! آفرین دختر عابد و زاهدم...!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد