کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

یه روز هم یه خونه میخرم، وقفش میکنم عین توالت عمومی، حجره حجره ش میکنم، همه دیواراش آگوستیک. بعد هر کی خواست یه دیوار باشه که سر بذاره بهش گریه کنه، بیاد تو یکی از حجره ها درو ببنده، اگه خواست چراغم خاموش کنه، اگه خواست بالش هم میدیم بهش، بعد اونجا بشینه، بخوابه، چمباتمه بزنه، بعد واسه خودش های های گریه کنه....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد