امروز آپارتمان رو دیدم. شدیدا با اون دختر احمق فیلم همذات پندارم. یه جاش گفت دختری که عاشق مرد زندار میشه نباید ریمل بزنه. اصلا دل لامصب ما رو برد صحرای کربلا! بعدشم قرص خورد که خودشو بکشه. به من گفتن این فیلم کمدیه. آخه دیوثا شما به این چیزا میخندین؟! بعد از نجاتش، منگی و به حال اومدن و از حال رفتنش دل من رو -که خودم تجربه قرص خوردن دارم- ریش میکرد. هنوز هیچ کس به من نگفته که چند ساعت و چند روز توی اون حال بودم. بعد از به هوش اومدنش یه چیزی گفت با این مضمون که من استاد اینم که در جای عوضی و در زمان عوضی عاشق آدم عوضی بشم.
پ.ن.
حتی اون موهایی که از ته زده بود...
گاهی اوقات آدم چیزی نگه خیلی بهتره