دیدید بعضی از این پیراهن های شب زنانه، پشتش بندهای ضربدی میخوره؟ داشتم بند پیراهن دوستم رو میبستم، هی میگفت محکمترش کن، من هم گرفتم حسابی کشیدم. طرف هم که چاق بود، گوشتهایی روی ترقوه اش به هم نزدیک شد و یه چاک افتاد وسطشون. از بغل دستی پرسیدم اینو میبینی یاد چی میافتی؟ به زبون نیاورد ولی معلوم بود که یاد این شعر افتاد به به چه تاس کرده، فرقم که باز کرده
من نمیدونم این شعرا چه اصراری دارن لب یار رو ببوسن؟ تو داستان آناکارنینا، شبی آنا و افسری که معشوق/عاشقش بوده در یک مهمانی با هم بودند. لحظه خداحافظی دست میدن. آنا از در میره بیرون و افسر کف دست خودش رو که دست آنا رو لمس کرده بود، میبوسه