کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

یکی از فانتزی هام اینه که یه طبقه از یه آپارتمان دو طبقه تو خیابون بهار شیراز داشته باشم.

یکی دیگه ش هم اینه که شوورم یه نام خانوادگی درست و درمون داشته باشه. فکر کن من اسم دخترمو بذارم میخوش، بعد تو لیست مدرسه ثبت بشه میخوش یاردامقلی خانی خو درست نیست، هست؟

یه خانم مسن فهمیده تنهای پولدار باشه، که یه نوه اهل دل و پلاسی داشته باشه، بعد نوه بیاد اینجا آگهی بده که واسه مادربزرگش دنبال یه همصحبت میگرده، بعد من برم استخدام شم، با مادرجون بشینیم گپ بزنیم واسش استریم بخونم حال کنه...

بعد مادربزرگه سعی کنه یه جوری بین من و نوه ش پیوند برقرار کنه، بعد ما با هم مچ بشیم، ازدواج کنیم، بعد کادوی عروسی مادرجون به ما، همون یه طبقه از آپارتمان دو طبقه تو خیابون بهار شیراز باشه.

فانتزی های کسی که قبل از پانزده سالگی از تلویزیون نود و دو جور بینوایان فیلمی و کارتونی دیده، بهتر از این نمیشه


در تکمیل فانتزیم باید بگم که نام خانوادگی شوورم (نوه همون مادرجون) باید شیرازی باشه. بعد اسم دخترم تو لیست مدرسه میشه میخوش شیرازی . قشنگ میشه، مگه نه؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد