کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

شب بارونی و بعد یه ساعت انتظار تو ایستگاه، تو خیابونی که ازش خاطره های خیس داری، میپری تو اتوبوس و چند دقیقه بعد میشینی روی  صندلی و نوتهایی که به ذهنت خطور کرده رو تند تند روی کاغذ مینویسی، دفتر رو میبندی و یه نفس عمیق میکشی... انگار چه کار مهمی رو به اتمام رسوندی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد