کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

اندر باب عروسی

بعد به نظر من این اسکولایی که همه میدونن نه خودشون، نه باباشون و نه شوهرشون عن خاصی نیستن و با این حال خودشونو میکشن که عروسی سنگین خرج بگیرن، خیلی شاسکولن! عقده ای حتی!!

بعد من همیشه فکر میکردم که این خارجکی ها که جهیزیه نمیبرن خیلی باشعورن... خب به بابای من چه ربطی داره که من میخوام زندگی جدید شروع کنم؟

بعد این اسکولایی که میدونن سالهای سال باید مستأجری کنن، ولی میرن آینه و شمعدون غول پیکر میخرنن، ته ته شاسکولن!بعد به نظر من ما کلا زیر خط فقر فرهنگی هستیم، ای کاش این بدبختی هایی که به سرمون میاد، اقلکندش باعث بشه یه سری از اسکول بازیا کم بشه...

من میخوام شب عروسیم شام کباب کوبیده بدم، ولی همه فامیل و دوست و اشنا و همسایه رو با خانواده دعوت کنم، بعد بچه ها بریزن وسط  عروسی شلوغ کنن، خوش بگذرونن....

اصلندش تو کارت عروسیم مینویسم این مجلس واسه خوش بودن آدماست، علی الخصوص بچه ها، پس بیخودی زور نزنین لباس شیک بپوشید و به خودتون برسید....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد