کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

بهشت گمشده

بهشت یه جائیه که مامانت پیر نیست، همه جاش درد نمیکنه، همه ش از گذشته حرف نمیزنه، همه ش به تو کنایه نمیزنه، همه اطرافیانت هم ازت توقع ندارن، بعد تو میتونی هر وقت خواستی  از خونه بزنی بیرون و نگران این نباشی که کی باید برگردی و قبل از رفتنت همه کارها رو راست و ریس کنی و بعد از برگشتنت هم تند تند تند تند ساعتهای نبودنت رو جبران کنی.... آره... بهشت یه جائیه که مامانت جوونه.

بهشت یه جائیه که کسی کاری به کارت نداره، نمیاد کله شو بکنه تو مانیتورت، به کتابهایی پخش و پلا روی میز گیر نمیده، به احتمال کور شدنت از فرط زل زدن به مانیتور هم گیر نمیده. بهشت جائیه که بهت گیر نمیدن.

بهشت یه جائیه که دور هم جمع شدن و خوش بودن دیگران، موقع کلفتی تو نیست. 

بهشت یه جائیه که دلت نمیخواد بزنی دهن همه رو صاف کنی! بهشت یه جائیه که عصبانیت نمیکنن. دلت نمیخواد بمیری از شر همشون خلاص شی! دلت نمیخواد بذاری بری گم و گور بشی. دلت میخواد با اعضای خانواده ت باشی، مثل همشون بتونی بگی و بخندی و خوش باشی.بهشت یه جائیه که تو بچه آخر نیستی.

بهشت یه جائیه که لازم نیست غر بزنی تو دلت خالی بشه و کسی واسه نگارش بدبختی هات علاقه نشون نمیده. 

بهشت جائیه که دلت نمیخواد به کسی که میاد طرفت بگی:
منشین با من، با من منشین
تکیه بر من مکن ای پرده رنگین حریر
که شراری شده ام
گرگ هاری شده ام.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد