یه بارم یکی از همدانشگاهیام که ادبیات نیمه حضوری میخوند و گویا انگیزه اول و آخرش یافتن شوهر بود چون بعد ازدواج دیگه نیومد دانشگاه به من گفت تو سردی. چون من مثل اون و خیلی های دیگه، عوض چشم دووندن بین پسرها و کاموا ول کردن، سرم به کار خودم بود... از همینجا بهش میگم عن! من خیلی هم هاتم! تا اون چشای آب مروارید گرفته ات دربیاد!
تو جیزی ... برای همینه همه میترسن بیان سمتت ... مبادا یه وقت بسوزن