قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.
قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.
یه لباس واسه فردا خریدم، هیچی نداره به خدا، ساده ساده است، فقط اینجاهاش یه کم نوار دوزی شده. 550 تومن!خانم مداح، عصر چهارشنبه، خطاب به دوستش
خدا بده برکت! خدا قبول کنه از همه....:(
mhgh
دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:11 ق.ظ
دارندگی و برازندگی
خیلی وقته چیزی نمی نویسی . دلم برای توشته هات تنگ شده . منتظرم !
پس تو کجایی غزلک ؟
غزلک
آخش خوشحالم که برگشتی، نگرانت شده بودم . فکر کردم اتفاق بدی برات افتاده ، مثلا ادواج کردی یا دوست پسر پیدا کردی . اه لعنتی این چه حرفاییه که دارم می زنم؟
ازدواج کنم اتفاق بدیه؟
رفتی که رفتی !؟
سلام. با اجازه لینک تان کردیم.
سلام غزلک ، خوبی ؟
راه گم کردی ؛ از این ورا ؟ به خوبا سر میزنی ولی به وبلاگ خودت سر نمی زنی .
نه ازداج کردن اتفاق بدی نیست ولی خوب باعث میشه که تو کمتر فعالیت کنی .
توئم که جواب درست درمونی نمیدی. نوشتنت دیگه نمیاد ؟
سلام با وفا
مینوسم، یه جای دیگه.... بعدش منتقل میکنم اینجا... فقط نپرس کجا... البته اگر ایمیل بذاری خصوصی بهت میگم.
بازم سلام .
خوب احتمالا تو فیسبوک می نویسی .
ایمیلت چیه ؟
نشد دیگه... قرار بود تو ایمیل بدی... ضمنا فیسبوقی نیستم.