من از اون بچه های ناخواسته بودم،یعنی یه جورایی از دستشون دررفته بودم... خلاصه، مامانمون بسی تلاش میکنن که از شر ما خلاص شن، ولی به قول خودشون بند عمرم محکم بوده (حالا یکی بگه این شانس بوده یا بدشانسی؟) خلاصه ما میشیم مصداق زنگوله تابوت و اون دو تا هم میشن مصداق سر پیری و معرکه گیری!
پ.ن. من که به دنیا اومدم مادرم 33 ساله و پدرم 40 ساله بود. با عرف امروز دیر نبوده ولی اونا زود ازدواج کرده بودن و بچه های قبلی از من خیلی بزرگتر بودن.