کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

خانم/آقای فروشنده که تو یه مغازه پر از دک و پز وایسادی

1. فروشنده نباس عن باشه! بفهم! وقتی ده تا جنس میاری، هیچکدوم رو نمیپسندم، چی کار کنم؟ هان؟ زورکی باید یکیشو بخرم؟

2. از ظاهر مشتری نمیشه فهمید چی کاره است! ای بسا نوکیسه هایی که فرق عن و گوشکوبیده رو نمیدونن و میان مغازه ات! خاک بر سرت اگه با اونا حال میکنی!

3. خانمهای با حجاب (خصوصا چادری) در اغلب موارد بسیار شیک تر و خوش پوش تر از اونی هستن که فکرشو میکنی! 

4. اصلا گیرم که من مشتری نیستم و اومدم فقط تو پاساژ چرخ بزنم! شما فروشنده ای پول میگیری اینجا وایسی و به مردم جواب بدی! پس کارتو بکن!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد