کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

من و دخترداییم راز جنگل بازی میکردیم، از اونجایی که من از کودکی خود عن پندار بودم، بازی رو خیلی جدی میگرفتم، بعد از اونجایی که اون خیلی عن بود، وسط بازی هی عن بازی درمیاورد کاج ها رو از هرجا میخواست برمیداشت برمیگردوند! بعد جیغ و داد و گیس و گیس کشی میکردیم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد