کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

زمان بچگی ما، آدم رو عروسی دختر عموی داماد خانواده هم دعوت میکردن (به جان خودم!) اونوقتش جاری عروس خارجکی بود و عروسیشونو فیلمبرداری میکرد. بعد عروس و دوماد رو برداشت برد پشت بوم و یه قفس داد دستشون که دو تا کفتر سپید رو پر بدن....! فیلمشون باید قشنگ شده باشه، ولی من تو عالم بچگی احساس میکردم چه مسخره است حرکتشون!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد