کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

پَلت و پَرا

دلم میخواد بنویسم ولی حرفم نمیاد... چی بنویسم؟ اینجا رو دوست دارم، مثل خونه و خونواده ام، اما امن نیست مثل خونه و خونواده ام... اون چیه که آدمو پابند میکنه؟ همونی که هر جا که باشی میکشوندت اونجایی که خودش میخواد... یه وابستگی هایی دارم که برای خودم قابل درک نیست. یه شعر ناتموم دارم، مصرع آخرش نمیاد... از شاعری خسته شدم وقتی کسی شعرهامو نمیخره. آره میخوام از شعر نون درآرم، آره بچه هام گشنه مونده ن، گور بابای فرهنگ و ادب این مملکت...

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ب.ظ http://hereyes.blogsky.com/

منم وبمو دوست دارم معتاد شدم باید ترک کنم...
به فرهنگ و ادب ما توهین میکنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد