کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

چند روز پیش یکی از همکاران خانم تعریف میکرد که دوستی قدیمی را دیده است، بعد از مدتها. گویا در دوران نوجوانی در فرهنگسرایی یا کتابخانه ای، یا جایی از این دست، هم دوره بوده اند. بعد از این همه سال، آن آقا به این خانم گفته بود: فلانی! چرا ما آن موقعها همدیگر را بغل نکردیم؟

نظرات 1 + ارسال نظر
عباس چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ب.ظ

دیگه چی؟!!!
خجالتم خوب چیزیه. مگه نه؟

نه
همیشه هم خجالت چیز خوبی نیست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد