کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

دیروز با بچه های خواهر دومیم رفته بودیم نمایشگاه قرآن. خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خوش گذشت.... یه دل سیر خندیدیم،  افطاری هم که آش و حلیم و کباب ترکی... حالشو بردیممممممم


اصلا فکرشو نمیکردم امسال هم قسمت بشه برم، نه حال تنهایی رفتن داشتم و نه پایه واسه رفتن، اما شد... باید بیشتر وقتمو با این دخترا بگذرونیم، خیلی سر حالم میکنن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد