کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

900320

عزیزم

دوستت دارم و داشتم، اما خداییش قشنگتره که این رابطه رو تمومش کنیم... یه ماهه که یه زنگ بهم نزدی، دریغ از یه اسمس... تولدم گذشت و به روت نیاوردی، میدونی تحت درمانم ولی حالمو نمیپرسی... باشه عزیزم، اشکالی نداره. حتماً سرت شلوغه بوده، زندگی متاهلی و کار و حالا هم که به سرت زده دوباره درستو ادامه بدی... زندگی سخته، واسه من هم سخته، من هم مشکلات خودمو دارم، مشکلاتی که باید خودم حلشون کنم... واسه همین مزاحمت نمیشم، زندگیتو بکن و خوش باش، همین واسه من کافیه، حتی حاضر نیستم بخاطر گلایه کردن هم بهت زنگ بزنم... دیگه بهت زنگ نمیزنم... قهر نیستم اما آشتی هم نیستم... دلم برات تنگ شده، می فهمی؟ اما بهت زنگ نمیزنم، زنگ نمیزنم، زنگ نمیزنم. بهتره غرورمو بیشتر از این فدای این رابطه نکنم... درکت میکنم، واسه همین مزاحمت نمیشم... راستش یکی از انگیزه های ادامه رابطه ام با تو این بود که میترسم به حسادت متهم بشم، اما حالا بعد از گذشتن دو سال از ازدواجت دیگه این  اتهام معنایی نداره... خوش باش گلم. دوستت دارم.

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:38 ب.ظ

یه حدثی زدم

حدثت غلطه!

مریم سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:39 ب.ظ http://maryamgoli.blogsky.com

یادم رفت اسم و رسم بزارم
من بودم

قربونت

مریم چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:07 ب.ظ http://maryamgoli.blogsky.com

غلط نیست
چون میدونم که یه زنه

من صریحاً نوشته ام یه پسر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد