کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

تاکید اکید

وقتی همه میرن واسه ناهار و اتاق خالی میشه، یکی از آقایون همکار که تازه نامزد کرده، سریع میپره رو تلفن و بازار دل و قلوه رو داغ میکنه... اما امان از روزی که یکی روزه باشه، یا میل غذا خوردن نداشته باشه، اونوقت این طفل معصوم و اون یکی طفل معصوم پشت خط زابراه میشن و مجبورن دری وری بگن... مثلاً امروز توصیه اکید میکرد: واسه سلامتی خودت صدقه بده... حتماً بدیا... یادت نره... از در رفتی بیرون اول صدقه بدیااا... یادت نره هااا... پس صدقه میدی دیگه... آره... خیالم راحت باشه؟...


ای بابا،  خوب گفت میده، میده دیگه!


پ.ن.

فضول و حسود خودتونید!

نظرات 2 + ارسال نظر
عباس چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 ب.ظ http://meandmysister.blogsky.com

من میگم آبجیم تکه کسی قبول نمیکنه. تو همه چی تکی. خیلی خوبی. خیلی خیلی خیلی . جگرم از داغ فراق خواهرم کباب ترکی شد. چی کارت کنم آبجی؟
دلم اگه گفتی چی میخواد؟
گفتن یه جمله ی قربونت برم. زلزله کردی. تو نمیدونی چی کار کردی تو دلم.

به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه
جای دلهای عزیز است به هم بر نزنش

عشق من.....

فرخ جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:33 ق.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

اینهایی که بطور افراطی قربون صدقه هم میرن ، آخر کارشون دیدنیه... من بدبین و مضطربم

نه بابا، اون موقعی که من این مطلبو نوشتم یه کم آتیششون تند بود، کم کم خوب شدن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد