کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

آدم سابق

خواهرم*: یادته چند سال پیش رژیم گرفتی، مانکن شدی... نمیشه باز هم رژیم بگیری؟

     من×: نه نمیشه!

         *:چرا؟ مگه اون موقع نتونستی؟ الان هم میتونی!

        ×: اون موقع فرق داشت...

        *: چی فرق داشت؟

       ×: من فرق داشتم! من دیگه آدم اون موقع نیستم!(1)

        *:آره، اینو که راست میگی... تو دیگه آدم اون موقع نیستی... (2)


(1) نمیدونم چقدر طبیعیه که روحیه یه آدم از 22 سالگی تا 25 سالگی زمین تا آسمون فرق داشته باشه... اما میدونم که یه چیزی به اسم زلزله، میتونه ارگ بم رو که قرنها سرپا بوده، یه شبه از پا بیاندازه!

(2) خواهرم خیلی وقته گیر داده که من آدم سابق نیستم... مشکل اون البته چیز دیگه ایه، ولی این اعتراف من واسه اون یه مدرک بود که بر علیه خودم ازش استفاده کرد!!!



نظرات 2 + ارسال نظر
عباس چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:16 ب.ظ http://meandmysister.blogsky.com

پس انقلاب کردی. ببینم چی کار میکنی آبجی شیطون و بلا. من خواهان این هستم که جگر شما رو خام خام بخورم. نظر شما چیه؟؟؟؟؟
نه من هرگز جگر شما رو نمیخورم.
غلامتم آبجی

فرخ جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:35 ق.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

عباس آقاهم خیلی باحاله!! جیگرکی از کرده و به جای مشتری خودش میخواد خام خام بخوره!!
به نظرم شما تا انتهای عمر هر روز در حال تغییر خواهی بود ... شک نکن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد