کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

اعتماد به نفست منو کشته

امروز رفته بودم نمایشگاه الکامپ؛ روز دوم بود و نمایشگاه حسابی گرم و پررونق به نظر میرسید. توی شلوغی سالن میلاد، حاضرین در یک غرفه کوچیک و تاریک و خالی توجهم رو جلب کردند:

خانم جوان در جواب آقای قد بلند میگه: آره، من هم دستم خوبه، هم قدمم سبکه...

یه نگاهی به غرفه انداختم، و نتونستم این شکلی نشم

پ.ن.

این یادداشت مربوطه به تاریخ 18/8/89 میباشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد