کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

موجودات نادر!

حتما این جک رو شنیدید:

یه نفر واسه اولین بار دستشو میندازه گردن نامزدش، چون نمیدونسته باید چی بگه، به طرفش میگه: میخوای گردنتو بشکنم؟!


شاید فکر کنید این جک زیادی اغراق آمیزه، ولی اگه تجربه مشابهی رو که داشتم واستون تعریف کنم دیگه اینطوری فکر نمیکنید...

اولین عید غدیر بعد از لیسانس گرفتنم بود؛ تازه فهمیده بودم که این عید بزرگترین عید مسلمانهاست، به همین خاطر به تمام شماره موبایلهایی که تو گوشیم بود اسمس زدم و تبریک گفتم، با اینکه میدونستم خیلی از گیرنده ها (مثل استادهام) ممکنه منو به جا نیارن... متن پیام این بود:

از نام علی مدد گرفتیم       آنچیز که میشود گرفتیم

در بوته ی آزمایش عشق    از نمره بیست صد گرفتیم

عیدتون مبارک.

یکی از گیرنده هام سیما بود؛ هم دانشگاهی خرخونی که گرچه زمان تحصیل مراودمون کم نبود، ولی زیاد هم با هم صمیمی نبودیم... اصولا این دختر صمیمی بشو نبود! در جواب اسمس من جواب داد: شما؟

جواب دادم: ای بی مرام! به همین زودی فراموشم کردی؟

- ببخشید به جا نمیارم.

- خیلی بی معرفتی! اصلا انتظار نداشتم به این زودی شماره ی منو پاک کنی! (دروغ گفتم، چون انتظارشو از این آدم یخ داشتم، ولی کرمم گل کرده بود که یه ذره دستش بیاندازم...)

- میشه اسمتونو بگید؟

- نازی هستم! حتماً الان میخوای بپرسی نازی کیه دیگه؟ ببین، تو بی معرفتترین هم دانشگاهی دنیا هستی!

- ببخشید، ولی من با هم دانشگاهی های دخترم دوست نمیشدم.

منو بگی؟! انگار آبجوش ریختن رو سرم! تازه فهمیدم یه ساعته دارم واسه یه پسر لودگی میکنم! سریع اسمس زدم:

- ببخشید این خط قبلا در اختیار یکی از دوستای من بوده، ولی ظاهراً واگذار کردن. من از شما عذر میخوام اشتباه گرفته بودم.

- خواهش میکنم، ولی این خط از اول که خریدم دست خودم بوده.

- به هر حال ببخشید، شاید شماره رو اشتباه گرفتم (میدونستم که شماره درسته، ولی یه چیزی گفتم دیگه...)

- فکر کنم شما همدانشگاهی سیما باشید، یه مدت مشترکاً از این خط استفاده میکردیم.

تو دلم فحش و ناسزا بود که نثار سیما میکردم! آخه نامرد چرا نگفته بودی داداشت هم از این خط استفاده میکنه؟! دیگه جوابی ندادم، چون واقعا حرفی نمونده بود! نیم ساعت بعد دوباره اسمس داد:

- من فکر میکنم این کار سرنوشت بوده که ما توی این روز با هم آشنا بشیم.

جواب ندادم! از این حرف احمقانه و مزحک لجم درومده بود، از خودم لجم درومده بود، از سیما هم لجم درومده بود! دیگه حوصله ی این مزخرف بازی ها رو نداشتم! باز هم اسمس داد:

- شما به سرنوشت اعتقاد ندارید؟

میخواستم بهش بگم شما به روح اعتقاد دارید؟؟! ولی چیزی نگفتم. اینبار تماس گرفت، ریجکت کردم. دوباره اسمس زد:

- من قصد بدی ندارم فقط میخوام بیشتر آشناشیم.

خلاصه یکی دو روزی همین بساط رو داشتیم. دائماً میگفت که سرنوشت ما مشترکه و مکرر میگفت اگر منو بشناسی نظرت عوض میشه، ولی من محل نمیذاشتم. میدونستم سیما از یه خانواده پرجمعیته و البته همه خواهر برادرها خرخون بودن، علی هم فوق لیسانس برق بود، ولی بیشتر از این نمیدونستم... خانوادشون رو خیلی کم میشناختم، میدونستم همشون مثبتن و البته همشون یخ! عجیب بود که این یکی تا این حد گیره بود... تا حدی که گویا عکسهای من رو تو آلبوم سیما دیده بود. بعد از سه روز سیما برای اولین بار از خونشون با خونمون تماس گرفت. داشتم شاخ درمی آوردم! کاملاً مشخص بود که علی موضوع رو با خانوادش در میون گذاشته... و جالبتر این بود که زمانی که من و سیما حرف میزدیم، چندین بار یه گوشی دیگه برداشته و گذاشته شد، گویا همه اعضای خانواده میخواستن صدای اینجانب رو نیوش کنند! خلاصه سیما آمار شوهر کردن و نکردن ما رو گرفت و شماره ی موبایل جدیدشو داد و به علت اینکه حرف دیگه ای نداشتیم خداحافظی و قطع کرد... از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون کم کم داشت باورم میشد که سرنوشت داره یه کارهایی میکنه! همینجوری تو دلم قند آب میکردن و منتظر اسمس بعدی علی بودم. ابرهای رویا هم همینجوری بالای سرم میچرخیدن و میرقصیدن... عصر علی دوباره اسمس زد:

قیمت میوه و تره بار در تهران بالا رفته، قدر خودتو بدون گلابی!

منو بگی؟؟!! آمپر چسبوندم! این دیگه کیه؟ جواب دادم:خیلی بی ادبی!

جواب داد: ناراحت شدی؟ دیگه جواب ندادم... دوباره اسمس زد:ببخشید اسمس قبلی رو اشتباه فرستاده بودم. فکر میکردم من خرم! بعد از اون نه به اسمسش جواب دادم، نه به تماسش، نه حتی به تماس سیما...

نظرات 2 + ارسال نظر
مانلی یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ http://www.manelii.blogsky.com

این جک و من یه مدل دیگه شنیدم

عباس دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:26 ب.ظ http://www.ilovemysisterghazal.blogsky.com

عجب.....

رجب نه، همین الان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد