کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

حتی اشک تمساح هم دلم رو میسوزونه.... دله دیگه، عقل که نیست، ازش توقع زیادی نباید داشته باشم

مردانی هستند که از نظر خودشون مجردن

در اوان جوانی که در کلوب فعالیت میکردم، یه آقایی جزو دوستانم بود، 44 ساله (نوزده سال بزرگتر از من) و مجرد و اهل سفر. از اونجایی که همه ما در پی نیازهای ارضا نشده مان در دنیای واقعی پناهنده میشویم به دنیای مجازی، من هم نیازبه سفر را (که رویای هنوزم هست) با عکسها و یادداشتهای  ایشان برطرف میکردم و به سبک ابلهانه ای فکر میکردم به جای دختر نداشته اش هستم. ته داستان را گرفتید؟ اولاً طرف اصلا مجرد نبود، بلکه از نظر خودش مجرد بود چون سالها به دور از همسر و در کش و قوس طلاق بود. ثانیاً پدر هم بود و یک پسر ده ساله داشت. ثالثاً در نهایت پس از اتمام پروسه طلاق به بنده پیشنهاد ازدواج دادند.... بعله!

انسانی هستم با خاطراتی که بوی گه میدهد.

سینماگران عزیز، جا دارد برینید به بازیگران این فیلمهای ضد جنبش سبز... این یک پیشنهاده، اگر قبول کردید که هیچ، اگر نکردید معلوم میشه خوب کرد اونی که رید به خانه سینماتون! بعله!

یه چیزی فهمیده م، خیلی به سختی البته.

اگه یه کسی رو میخوام واسه خودم داشته باشم، معنیش این نیست که عاشقشم. وقتی میخوام طرف مال من باشه، طبیعیه که حاضر میشم خیلی هزینه ها بپردازم. اما این هزینه پرداختنها دلیل عمق علاقه م نیست. فقط میتونه نشون بده که طرف برام ارزش زیادی داره. اما این ارزش قائل شدن عشق نیست. من نمیدونم عشق چیه، ولی فکرنمیکنم این باشه.

محمدرضا (خواهرزاده هشت ساله م) به یقه آخوندی یا اونایی که دکمه بالا رو میبندن، میگه خودخفه کن

و شاعر در جایی میفرماید:
یادت میاد به من گفتی چی کار کن؟
گفتی از مدرسه اونروز فرار کن
فرار کردم من اونروز زن آخر
نرفتم مدرسه تا سال دیگر
عجب غافل بودم من، اسیر دل بودم من
اسیر دل نبودم، اگه عاقل بودم من

در اینجا سوال من اینه که حالا اون روز از مدرسه فرار کردی، به درک، چرا تا سال دیگر برنگشتی مدرسه؟ هان؟؟؟؟ بزنم تو اون سرت؟

آزادی بیان هم به تخم مرغ حنایی

کلا من تو خونه باید دائما  در حال گذاشتن درم باشم. بعله. 

این خر نشد خر دیگه پالون میدوزم رنگ دیگه

کاربرد: این ضرب المثل معادل اصطلاح به تخمم بوده و زمانی به کار میرود که شما کسی (بعضاً فرصتی یا چیزی) را از دست داده باشید.
استفاده اخص مامان اینجانب در مورد خواستگارها میباشد.

اولین بار که کاندوم واقعی دیدم تو خیابون بهبودی، یه نفر از پنجره طبقه سوم یه دونه استفاده شده ش رو پرت کرد بیرون. کاندومه هم خیلی با احساس، مثل یک پر، ویـــــــــــــژ ویــــــــــــــــژ ویــــــــــــــــژ جلوی پای من فرود اومد. از نوع ساده بود (محض ارضاء کامل فضولیتون)