کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

۰۲۰۷۰۲

یک

بچه‌ها رو خوابوندم و رفتم جلوی آینه اتاقم که آرایشمو پاک کنم. میخواستم از سر مسخرگی از خوشگلی چشمام تعریف کنم که صدای فین فینش توجهم رو جلب کرد. شادمهر گذاشته بود تو گوشش و داشت زار میزد. ساکت موندم، گذاشتم گریه‌هاشو بکنه و سبک بشه. یه چت تلگرام جلوش باز بود که فقط خودش پیام میداد و جوابی نمیگرفت. کنجکاوی نکردم ببینم با کیه. آرایشمو پاک کردم، دستمالها رو بردم انداختم تو سطل آشغال، برگشتم تو تخت و بغلش کردم. حس کردم بغلم خیلی باسمه‌ای و بی‌خاصیته. رهاش کردم و رفتم آشپزخونه براش شربت اسطوخدوس و بهارنارنج درست کردم. بر خلاف تصورم مقاومتی نکرد و خوردش. انگار به خنکی شربت نیاز داشت، حالش جا آمد. خیلی طفلکی و تنهاست. به فردا فکر کردم که باید بریم خونه‌ی عموش. من اولین بارمه میرم اونجا، جهت تصمیم‌گیری درباره‌ی سنگ قبر باباش!


دو

هر وقت پرده از روی بدبختی یه آدم کنار میرفت، یا کسی درددلی برای مادرم مبکرد، در جوابش میخوند:
دل بی‌غم در این عالم نباشد
اگر باشد بنی‌آدم نباشد
از همون موقع میدونستم راست میگه و حالا بیشتر میدونم که راست میگه. از دور نگاه میکنی طرف بابای پولدار با شخصیت داره، مادر تحصیل کرده‌ی باشخصیت، خونه تو بهترین جای تهران، خودش ظاهر مقبول و هوش بالا و تحصیلات عالی و کارآفرین و بلا بلا بلا، حتی پارتنرش هم عین خودش بی‌عیب و نقصه. با خودت میگی کیرم تو این دنیا، ببین هر چیز خوبی که وجود داشته برده گذاشته تو کیسه‌ی این یارو! پس ما چی دیوث؟ سهم ما چی میشه؟ بعد یهو خبر میاد همون یارو خودشو کشت! خب چرا؟ چه غمی داشتی تو آخه؟ بعد با خودت میگی ظاهرا دنیا اگه تو خوشی تقسیم کردن عدالت نداره، تو غم هم نداره. ولی خوبیش (شایدم بدیش) همینه که تو غم دادن کسی رو بی‌نصیب نمیذاره.

نظرات 5 + ارسال نظر
ماهش یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1402 ساعت 09:18 ق.ظ http://badeyedel.blogsky.com

خدا همه رفتگان رو بیامرزه!؟
به شما و همسر هم صبر بده!؟

ممنونم

یه مرد یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1402 ساعت 09:34 ق.ظ http://Whiteshadow.blogsky.com

پدر همسر تازه فوت کرد؟

بله

خانوم ف یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1402 ساعت 11:01 ق.ظ

کی فوت شده عزیزه دل ؟
پدر شوهر؟

بله

ایلی یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1402 ساعت 02:37 ب.ظ

چقدر تو بزرگواری زن...
من اگر بودم که انقد از دست کسی حرص بخورم، این موقعها میگفتم خوبت شد، گریه کن

نه بابا، من اصلا دل دشمنی کردن ندارم. تازه این شوهر بیچاره من که فقط بدی نداره، خوبی هم کرده به من. درسته ازش شاکی هستم، ولی به پیشینه‌ی خانوادگیش که نگاه میکنم میبینم خیلی خوب روی خودش کار کرده و در همین حدش هم شاهکاره!

زهرا یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1402 ساعت 05:00 ب.ظ http://pichakkk.blogsky.com

خدا رحمت شون کنه
به آقای همسر و به شما هم صبر بده.

ممنونم زهرا جان
خدا عزیزان شما رو حفظ کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد