زن: قبلش یه کم حرفای سکسی بهم بزن.
مرد شروع به لودگی میکند.
زن: خوب چه جوریشو دوست داری؟
مرد: همونجور که همیشه میکنی.زن(پس از خندهای انفجاری و مهارنشدنی): هیچ کدوم از تلاشهات واسه مسخرگی، به این اندازه مسخره نبود.
زن از خنده ریسه میرود و دیگر اشکهایش در آمده است. مرد هم ابتدا میخندد ولی کم کم نشان میدهد که از برخورد زن ناراحت است. زن بیشتر خندهاش میگیرد، دیگر خندهاش بند نمیآید چون دارد از حرص میخندد. از اینکه چرا باید چنین موقعیتی پیش بیاید؟ چرا تلاشهایش عین بومرنگ برمیگردد و توی صورت خودش میخورد؟ چرا نمیتواند وا بدهد و اصلا تلاشی نکند؟ هر چه سعی میکند نخندد، بیشتر میخندد. یکی در درونش لج کرده است، گویی بدذاتی در درونش از ناراحتی و شکستن مرد لذت میبرد. زن از خودش بیشتر از مرد بدش میآید.
مرد: اصلا من رفتم رو کاناپه بخوابم.
زن (شانه مرد را فشار میدهد و نمیگذارد بلند شود): عن نشو حالا، بگیر بخواب.
زن ساکت میخزد در بغل مرد؛ بدذات درونش هنوز دارد میخندد.
حقش بود
خوب کردی خندیدی
:))))
چشم و گوش ما رو باز می کنیدا!
چشم و گوش برای باز شدنه
به حق چیزهای نشنیده
خانم من که از زدن این حرفها بدش می اد
حالا شایدم از شما نمیخواد بشنوه:))
خوب کردی خندیدی
من که وبلاگ و بستم چجور رمز بگیرم ازت
یه ایمیل بده
البته با یه آیپی برام پیام بذار که قبلا میذاشتی که مطمئن باشم خودت هستی.
به قدرت خدا از در و دیوار استاکر میباره. حالا خوبه عن خاصی هم نیستم:))
زیبا بود بانو
:))))))