فسقلی: امام مهدی کیه؟
من: چه میدونم مادر، بگیر بخواب
فسقلی: اماما میتونن با خدا حرف بزنن، برای همین امام میشن
فلفلی: خدا وجود نداره، همهش افسانه است
فسقلی: اینجوری نگو خدا ناراحت میشه
فلفلی: گفتم خدا وجود نداره!
فسقلی: خدایا این خواهر منو ببخش
من (در حالی که دارم از خنده منفجر میشم): بخوابید دیگه، چقدر حرف میزنید
وااای ناهمسان به معنای واقعی کلمه
متضادن اصن:))
عاشق اون آئیست کوچولو شدم
ببین من چیزی نگفتما،خودش به این نتیجه رسیده
جالبه امسال که گیر دادن بهم، دیگه بهشون گفتم عمونوروز افسانه است، ولی قبول نمیکنه، میگه عمونوروز واقعیه. اما خدا رو قبول نداره:)))
چقدر عقیده هاشون فرق داره. انگار تو دو تا محیط مختلف رشد کردن
من خودم حیرونم
تهش ذاته که تعیین میکنه
تربیت کشکه:))
*صورت مسئله مورد نظر خود را، با کلمات مثبت، بنویسید---خودش نصف راه حل، است.
مسابقه «کامنت نامربوط»ه؟:))
ما اینجا مسالهای نداریم، جاهای دیگه هم که داریم خودمون راهشو پیدا میکنیم. مرسی از شما.
چه دخترای بامزه ای دارید خدا حفظشون کنه
مرسی