کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

۰۲۰۴۰۴

وقتی میری پیش مشاور یه جوری کثافتای گذشته هم میخوره که آدم میگه گه خوردم، کاش نمیومدم اینجا. کاش میذاشتم همه چی سربسته یمونه. کاش میشد الان فرار کنم از این اتاق جیغ بکشم تو خیابونا بدوئم. فقط اینجا نباشم. فقط ابعاد بدبختیم دستم نیاد. فقط دوباره یادم بره از کجا شروع شد....

نظرات 4 + ارسال نظر
samar یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 10:44 ق.ظ http://glassbubbles.blogsky.com

به احتمال زیاد من خودازاری دارم چون همیشه خیلی لذت میبرم از اینکه از ته و توی چاه هایی که تو خودم دارم سردربیارم نمی دونم هیچ کاری ام نتونم بکنم اینکه از نزدیک فیس تو فیس کج و کولگیام میشم حال میکنم

من هم بعد از یه مدت حس خوبی پیدا میکنم ولی در لحظه خیلی برام سخت و غیر قابل تحمله.

لیمو یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 11:24 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com

آخ یادمه یکبار تا دهن باز کردم و دو جمله گفتم با سرعت نور کلی چیزی که یادم نبود، انگار از ضمیر ناخودآگاهم بیرون کشیده شد و آنچنان زدم زیر گریه که وقتی اومدم بیرون دل میزدم و هق هق میکردم. پشت دستم رو داغ کردم که دیگه در این چاه رو برندارم، همینطوری حالم بهتره.

امیدوارم همیشه خوب باشی

مسلم دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 02:07 ب.ظ https://paeizaan.blogsky.com/

آرزوی حال خوب واست دارم

ممنونم

سلام جمعه 9 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 04:09 ب.ظ

با هات موافقم
هر مشاوری مشاور نمی شود
مثل جراحی می ماند که با تیغ جراحی دمل دردناک و چرکین را چاک می زند
که هم دردش بیشتر هست و هم بوی عفونت اش دل آزار تر است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد