وقتی میری پیش مشاور یه جوری کثافتای گذشته هم میخوره که آدم میگه گه خوردم، کاش نمیومدم اینجا. کاش میذاشتم همه چی سربسته یمونه. کاش میشد الان فرار کنم از این اتاق جیغ بکشم تو خیابونا بدوئم. فقط اینجا نباشم. فقط ابعاد بدبختیم دستم نیاد. فقط دوباره یادم بره از کجا شروع شد....
به احتمال زیاد من خودازاری دارم چون همیشه خیلی لذت میبرم از اینکه از ته و توی چاه هایی که تو خودم دارم سردربیارم نمی دونم هیچ کاری ام نتونم بکنم اینکه از نزدیک فیس تو فیس کج و کولگیام میشم حال میکنم
من هم بعد از یه مدت حس خوبی پیدا میکنم ولی در لحظه خیلی برام سخت و غیر قابل تحمله.
آخ یادمه یکبار تا دهن باز کردم و دو جمله گفتم با سرعت نور کلی چیزی که یادم نبود، انگار از ضمیر ناخودآگاهم بیرون کشیده شد و آنچنان زدم زیر گریه که وقتی اومدم بیرون دل میزدم و هق هق میکردم. پشت دستم رو داغ کردم که دیگه در این چاه رو برندارم، همینطوری حالم بهتره.
امیدوارم همیشه خوب باشی
آرزوی حال خوب واست دارم
ممنونم
با هات موافقم
هر مشاوری مشاور نمی شود
مثل جراحی می ماند که با تیغ جراحی دمل دردناک و چرکین را چاک می زند
که هم دردش بیشتر هست و هم بوی عفونت اش دل آزار تر است