کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

خرده مکالمات زن و شوهری-گیر کردم تو شبی که گفتی باید سه تا شیم

زن: یک هفته است لاینقطع چسبیده‌ن به من. وقتی میگن مامااان تمام سلولهای بدنم جیغ میکشن میگن بسه! اینقدر نگین مامان! مامان و یامان! مامان و کوفت! زهرمار! اما زبونم میگه جان مامان؟ جانم عزیزم؟ چی شده مامان جان؟

مرد: بهشت زیر پاته..

زن: الان که تو کونمه، گیر کرده نه در میاد نه فرو میره. 

نظرات 4 + ارسال نظر
قره بالا چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:09 ب.ظ http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

ببخشید خیلی خندیدم به این
میدونم اعصاب ندارید الان ولی خیلی بامزه بود

من هم واسه خنده نوشتمش:))

samar پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 06:11 ب.ظ http://glassbubbles.blogsky.com

بازم دمت گرم و افرین که رفتار و حرف زدنتو میتونی کنترل کنی و چرخه معیوب پدر و مادرامون رو توی تربیت نسل خودمون پیاده نمیکنی.

شرحه شرحه‌م به خدا
یه وقتا فنرم در میره داد و هوار راه میندازم:))

سحر جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 07:22 ق.ظ http://senatorvakhanomesh.blogfa.com

شدیدا همدردیم

درد مشترک همه مادرا

لیمو شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:52 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

چقدر تیتر و پست مرتبط و خوب بودن. خسته نباشی

تی فدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد