کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

گتسبی بزرگ-اسکات فیتز جرالد

یک تراژدی آرام که با این جملات تمام شد:

گتسبی به نور سبز، آینده‌یی شاد که سال به سال پیش‌ روی او عقب می‌نشست، باور داشت؛ گرچه این باور زان پس از ما می‌گریخت و طفره می‌رفت، اما اهمیتی نداشت . فردا ما پرشتاب‌تر می‌دویم و دست‌های‌مان را بیش‌تر و بلندتر دراز می‌کنیم... و یک روز صبح آفتابی... و بدین‌گونه ما پارو می‌زنیم و می‌رانیم قایق‌ها را برخلاف جریان و بی‌وقفه به گذشته برده می‌شویم.

نظرات 4 + ارسال نظر
مسلم چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 08:55 ب.ظ https://paeizaan.blogsky.com/

در مقایسه با ناطور دشت چطور بود؟

فازشون خیلی متفاوته
به اندازه ناطور دشت سرگرم کننده یا جسورانه نبود ولی من خوشم اومد.

مسلم پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 03:44 ب.ظ https://paeizaan.blogsky.com/

ناطور دشت رو خوندم ولی حس کردم ترجمه خیلی بهش آسیب زده (سانسورها) . به همین خاطر دلم نیومد بقیه‌ی کارهای فیتز جرالد رو به فارسی بخونم .
منتظرم یه روز انگلیسیم خوب بشه :)))

ناطور دشت مال دی جی سالینجره البته؛))

مسلم پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 08:54 ب.ظ https://paeizaan.blogsky.com/

ای بابا
این دوتا اسم توی ذهنم یکی بودند ، کیر توی این ذهن

من هم خیلی مشکل دارم سر اسما:))
مثلاً واتینگهام و باکینگهام رو قاطی میکنم؛)))

samar شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 10:47 ق.ظ http://glassbubbles.blogsky.com

فقط دی کاپریو اومد تو ذهنم :( چقد خوب بود اون حالا شیدایی که داشت. خیلی سال قبل کتابش رو تا نصفه خوندم و فوق العاده ترجمه مزخرف گهی داشت که واقعا حیف کرده بود و دیگه سمتش نرفتم
یکی این و یکی خانم دالووی که روااانیشم دوتا شاهکارن که هردو ترجمه های بی نهایت بدی داشتن

من اصلا با خانوم دالووی ارتباط برقرار نکردم، شاید چون تو اوج حال بد میخوندمش....
شاید دوباره برم سراغش. البته از ویرجینا وولف یه کتاب دیگه رو هم شروع کردم، فکر کنم اسمش «حباب» بود. با اونم ارتباط نگرفتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد