اول استکان خودش و بعد مال مرد را پر کرد؛ دست و استکانش را بالا آورد و منتظر ماند. مرد لبخند ناتمامی تحویل داد. زن ابرویی بالا انداخت. مرد سر به زیر زمزمه کرد «منی که نقش شراب از کتاب میشستم» زن پیکش را به پیک واماندهی مرد بوسه داد و خواند: «یا جام باده، یا قصه کوتاه» و لاجرعه سرکشید.