کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

۰۱۱۱۲۲

مدتی با همسایه کناری‌مان کمی ایاق شده بودیم، آن هم به لطف خوش‌زبانی خانم همسایه و پرروئی بچه‌های کوچکم که علاقه داشتند با دخترِ همیشه ساکتِ همسایه ارتباط برقرار کنند؛ وگرنه مستحضرید که من یُبس و خالی از مهارت‌ صمیمیت هستم. دخترک شش ساله‌ی همسایه نمی‌توانست مثل بقیه حرف بزند و بچه‌های سه ساله من هم در آن زمان حرف زیادی نمی‌زدند و نیاز به همبازی داشتند نه هم صحبت. گاهی به هم سر می‌زدیم، بچه‌ها بازی می‌کردند، من و خانم همسایه گپ‌های مادرانه می‌زدیم. اما خوشبختی کوچک ما فقط چند ماه دوام آورد. یک روز خانم همسایه گفت که باید بروند و به جای او جاری‌اش که دختر بسیار خوبی است ساکن آن خانه می‌شود. از صحبتهایش متوجه شدم که عروس و دامادی که قرار است همسایه‌ی ما شوند چند سالی دوست بوده‌اند. در دلم گفتم کاش از آنهایی باشند که بعد از مدتها دوستی هدفشان تشکیل خانواده و گسترش آن باشد، کاش زود یک نی‌نی بیاورند و کمک به مادرش بهانه‌ای بشود برای معاشرتمان؛ اما زهی خیال باطل. دوستان جوان ما اهل هر چیزی بودند غیر از آوردن نی‌نی و معاشرت با مادر دو تا بچه. زوج جوان یا خانه نیستند یا اگر هستند چند نفر همسن و سال خودشان مهمانشان است، مدام دور همی و مسافرت و عشق و حال حتی در اوج قرنطینه‌های کرونا. پریشب ده پانزده نفر آدم توی پنجاه متر جا جمع شده بودند، نمیدانم مست یودند یا چت یا چیز دیگر، ساعت دوازده شب بلندگو را بین خودشان دست به دست می‌کردند و آهنگی را همخوانی میکردند که من اصلا نشنیده بودم. از شما چه پنهان حسودی میکردم به تک تک آدمهایی که آنجا بودند، نه بخاطر اینکه می‌توانستند مست باشند و برقصند و بخوانند، فقط بخاطر اینکه می‌توانستند با هم باشند؛ می‌توانستند به اراده خودشان در جمعی که دوست دارند باشند. خانواده من هیچ وقت نگذاشتند با جمعی غیر از خودشان باشم، احتمالا در ناخودآگاهشان می‌خواستند من کسی را نداشته باشم تا برای همیشه مال خودشان بمانم. حالا که دیگر آنها را دور انداخته‌ام، چوب دو سر نجسی شده‌ام؛ نه هیچ وقت جوانی و کارهای سرخوشانه کرده‌ام نه الان که مادری میانسالم جمع و گعده‌ای مناسب احوالاتم دارم. مثل آدم توی غربت مانده‌ای هستم که با هیچ کس زیان مشترکی ندارد.
نظرات 5 + ارسال نظر
samar شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 10:05 ب.ظ http://glassbubbles.blogsky.com

هیچ وقت ایده اینکه از یه سنی به بعد ارتباط برقرار کردن کار سختیه رو قبول نداشتم چون توی چنته ام معاشرت با هر تیپ و کاراکتری رو داشتم ولی به مرور زمان که همه اجبارا یا دلخواها رفتن دیدم پرمشقت ترین کار دنیا پیدا کردن یه هم فکر هم صحبته که دیالوگی بیشتر از حرفای روزمره بتونی باهش داشته باشی.
بعضی آدما نوع ارتباط برقرار کردنشون متفاوته و قلق دارن, اینکه میگی یبس و غیرصمیمی به نظرم نیستی شاید فقط هنوز قلق خودت توی این زمینه دستت نیومده

من از اونام که بقیه باید بیان طرفم، من نمیتونم جلو برم. از اولش هم همینجور بودم. وقتی جاهای شلوغ باشم احتمال اینکه پیدام کنن میره بالا ولی تو این سن و موقعیت تقریبا حصر خانگی هستم:))

Reza یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 11:34 ق.ظ

اون جا که گفتید ساعت ۱۲ شب سروصدا می‌کردن نظرم نسبت بهشون منفی شد!

برداشتم اینه که یک دهه شصتی هستید، انگار نسل دهه پنجاه و شصت فرصتی برای "زندگی" کردن پیدا نکرد: کودکیِ سرخوشانه، نوجوانی پرهیجان و جوانی پر شر و شور؛ تفریح، تجربه‌های دلخواه، روابط بدون چارچوب های تحمیلی و...
حتی وقتی به درجه ای از آگاهی و آزادی رسیدند باز رسوبات افکار گذشته مانع از زندگی ایده‌آل می‌شد از جمله در روابط با غیرهمجنس.
اما نسل دهه ۷۰ و ۸۰ انگار بهتر بلدند یا اینطور بزرگ شدند که از زندگی لذت بیشتری ببرند.

Reza یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 11:41 ق.ظ

با اینکه آدم اجتماعی و اهل معاشرتی هستم اما تنهایی و خلوت رو ترجیح می‌دم، در فضایی خودساخته و با دلمشغولی ها.
اگه در جمع کوچکی هم باشم راحت ارتباط برقرار می‌کنم.275

پیدا کردن دوست همراه و همدل، اگه نگم ناممکن، اما خیلی سخته. دوستی که تبدیل به رفاقت و صمیمیت بشه.
از یه جایی و با بالا رفتن سن هم انگار دیگه انگیزه برای ورود آدم‌های جدید به زندگی کم می‌شه، به خاطر احتیاط، مشغله و...

تراویس بیکل یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 10:38 ب.ظ https://travisbickle1.blogsky.com/

دعا بخون،ذکر بگو،قرآن بخون

باشه چشم:))

لیمو یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 02:19 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com/

اتفاقا دیروز هم متنی با محتوای مشابه خوندم که نوشته بود درسته بعد 35 سالگی دقیقا میدونی چی میخوای و کجای زندگی ایستادی اما متاسفانه اگر توی ایام بیست سالگی دوست مناسب پیدا نکرده باشی خیلی سخت میشه یکی پیدا کنی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد