اون هم مثل مامان بود
منو نمیخواست ولی نمیتونست دوسم نداشته باشه
برای مامان دختر خوب و مطیعی بودم، برای او هم معشوق رام و مهیا اما اینها کافی نبود برای اینکه منو بخوان.
زخم عمیق خوب ناشدنی من، درد همیشه و هنوز و همواره من، طرحواره تکراری زندگی من: نخواسته شدن، پس زده شدن، مصرف شدن و دور انداخته شدن از طرف کسی که قاعدتاً باید دوستم میداشت.