در طول زندگی هر آدم چیزهایی از او گرفته میشود که در دراز مدت ویرانش میکند. مثل شکستن ستون یک پل است، شاید در لحظه اول بتوانی سر پا بمانی اما گذر زمان و فشار رفتنها و آمدنها کار را تمام خواهد کرد. اگر پلی هستی که از هر دو پایهات (عشق و ایمان) شکستهای، روی دیرکهای مهرمادری خودت را سرپا نگه دار و تلاش کن پایههای تازهای بسازی برای آوار نشدن. تو زنی، اگر حال خوبی قرار است زاده شود، منبع آن کسی جز خودت نیست. اینها شعر و شعار نیست، درد و دل خواهرانه است. به جای رویاهای سیندرلاطور و انتظار اینکه بعد از عروسی تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کنی؛ بنشین فروزن (یخزده) را ببین و باور کن بیقراری، آشوب و ویرانی بخشی از جریان زندگی است و گاهی خراب کردن حیاتیتر از ساختن است. آنهایی زنده میمانند که هر وقت لازم شد بازسازی را بلد باشند.