هزارسال پیش از جلوی یه کتابفروشی رد میشدم، یه عنوان کتاب به چشمم خورد:
«زنان خوب به بهشت میروند، زنان بد به همه جا میرسند.»
و همون موقع با خودم فکر کردم: نه من نمیخوام به همه جا برسم، من میخوام زن خوبی باشم. چون این دنیا تموم میشه و بعد بهشته که برای همیشه باقی میمونه. من همیشه زن خوبی بودم، هنوز هم هستم ولی کینه من از مذهب تموم نخواهد شد، همون چیزی که باعث شد اصلا دلم نخواد به همه جا برسم. حالا شاید هم کونم پاره میشد و نهایتاً عن خاصی نمیشدم ولی موضوع اینه که این اصلا نخواستنه روح من رو پیر کرد و دیگه هیچ چیز شادابی یک زن رو به من برنمیگردونه.