ساعت ۲۲:۴۷
کامنت لیمو شادم کرد و بهم انگیزه نوشتن داد. نوشتن وقتی جذابتر میشود که بدانی کسی هست که بخواند. به عبارتی کسی هست که پرهیب تویِ نویسنده را پشت واژهها ببیند و دیده شدن لذت دارد. درونگرایی منافاتی با لذت بردن از دیده شدن ندارد. شاید هم دارد. مسلماً درونگرایی و برونگرایی یک حالت صفر و یکی نیست بلکه یک طیف است و نزدیک به هر کدام از دو سر آن طیف که باشی، نمیشود گفت که هیچ اثری از سر دیگر طیف نداری. میخواهم بگویم شاید این ردپای برونگرایی است که در منِ شدیداً درونگرا این طور بروز میکند. من حرف زدن و درددل کردن را دوست ندارم، جز با آدمهای خاص که الان تقریبا چنین کسی را ندارم. اما همین من، برای مخاطبانی که نمیشناسم از درونیترین لایههای روانم مینویسم و خوشحال میشوم که نوشتههایم خوانده میشوند و من از دریچه واژهها دیده میشوم. روان نیاز به نوازش دارد. نمیدانم چه میشود که نوازشهای متداول را پس میزنم و روی میآورم به این نوازشطلبی غیرمتداول. شاید بخاطر اینکه در این کار نسبتاً خوبم. یک جایی -شاید در پادکست بیپلاس- چنین مضمونی شنیدم که مغز ما اساساً به دنبال بقاست و رنج تهدیدی برای بقاست و ما ناخودآگاه از رنج دوری میکنیم حتی رنجهای کوچک و بی اهمیتی مثل اینکه بدانیم در فلان کار خوب نیستیم. یعنی اگر مغز احساس کند در کاری خوب نیستیم فرمان تعطیل کردن آن کار را میدهد تا ما در فاز ناکامی و رنج قرار نگیریم. از طرفی استعداد یعنی یادگیری با صرف کمترین هزینه و زمان. بنابراین طبیعی است که ما جذب کارهایی میشویم که استعدادش را داریم چون این یعنی رنج کمتر یا به عبارتی امکان بقای بیشتر. برای همین زمانی میتوانی در کاری که استعدادش را نداری موفق شوی که آگاهی را در سطح بالاتری ببری (با استفاده از سوپر ایگو) و هر زمان مغز فرمان تعطیل کردن کار رنجآور را داد، در برابرش مقاومت کنی. احساس میکنم روزنوشتم تبدیل به اظهار فضل شده است که آی خواننده ببین من چقدر کلمات و فرضیات بلدم! حالا فکرش را بکن خواننده خودش بیشتر از اینها را بلد باشد: پیش غازی و معلق بازی! الان رفتم املای غازی را چک کردم هرچند که تقریبا مطمئن بودم. من وقتی بچهتر بودم فکر میکردم املای این ضربالمثل اینطور است: پیش قاضی و معلق بازی و منظور این است که وقتی پیش قاضی که قاعدتا آدم کار بلدی است، حرکات نامربوط انجام بدهی خودت را ضایع میکنی! از عجایب مغز آدمیزاد همین است که میتواند در حجم زیاد و مدت طولانی در زمینهای که هیچ نمیداند لاطائلات ببافد و هر اندازه مغز تربیت نشدهتر باشد امکان و توانایی بیشتری در این بافندگی دارد.
ساعت ۲۲:۰۸
عزیزم
قلمت همیشه سبز و مانا باشه.
+ نظریه ات اشتباه بود من پیگیر داشتم میخوندم و اصلا چنین فکری نکرده بودم.
+ منم بچه که بودم فکر میکردم املاش قاضیه. البته بنظرم بخاطر عدم آموزش فارسی کهن خصوصا از لحاظ معنای کلمات و متاسفانه بی محبتی زیاد به املاست که این روزها حتی توی کلمات ساده هم میبینیم.
من خیلی اذیت میشم از این که الان همه املاها ضعیفه:(