در آستانه ۳۷ سالگی، با خویش در صلحم، با دنیا نه.
عددها هر روز وحشتناکتر میشوند. بخت یعنی همین، که در جایی دنیا بیایی که دنیا دشمن توست. باید در برابر بخت گمراه دفاعی داشت. زمانی فکر میکردم خیال تنها پناهگاه این دنیاست، اما واقعیت سقفش را هوار کرد روی سرم. زمانی فکر میکردم ایمان تنها پناهگاه این دنیاست اما خدا نان و بوسه را از من دریغ کرد. زمانی فکر میکردم عشق تنها پناهگاه این دنیاست اما برای من نبود. حالا دیگر پذیرفتهام بیپناهی در ذات زندگی است، اگر رویایی شیرین، لحظهای معنوی، نانی گرم و بوسهای دلخواه دست داد آغوشم را به رویش بگشایم و از آنچه هست لذت ببرم.