کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

رادیو راه-اپیزود پیوستگی

یک ساعت فکت ارائه میکنه در خصوص اینکه انسان تنها گونه هوشمند نیست و سایر گونه‌ها هم هوشمندی خاص خودشون رو دارند و در جهت حفظ بقا تعامل می‌کنند و الخ. و بعد میگه اساطیر (بخوانید مذاهب)رو انسان در جهت پاسخ به سوالات خودش خلق کرده و همونها الان شده‌اند دیواری بین انسان و طبیعت و این دوری از طبیعت حال آدمها رو بد کرده. نهایتا نتیجه میگیره که تاس زمین بد نشسته و هوش به این وسعت نباید به یک نخستی گوشتخوار (انسان) داده می‌شد چون بر خلاف سایر جانداران  در حال نابود کردن حیات روی کره زمینه و وای و وای و وای! پس بیاید هر جور شده طبیعت رو حفظ کنیم. نمیدونم چطور بگم ولی در این فرض و حکمش تناقض میبینم. 

با فرض اینکه خلقت مبداء الهی و مقدس نداشته و ما هم یه گونه جانوری مثل سایر گونه‌ها هستیم، الان این گونه راه خودش رو داره میره و به ذات طبیعیش عمل می‌کنه. گیرم در این راه همه چیز از جمله خودش رو نابود میکنه. خب که چی؟ چرا این نابودی در نظر شما بد و منفیه؟ گیرم که حیات انسان هم به انقراض کشیده بشه. خب بشه، تازه به حق خودش رسیده و بابت همه کارهاش مجازات شده. من از زاویه لانگ‌شات چیز بد و وحشتناکی در این مورد نمیبینم و همه چیز سر جای خودشه. سوال فلسفیم اینه که چه اصراریه که حیات رو دقیقا به همین شکلی که هست حفظ کنیم و بلا بلا بلا...؟

راستش من فکر میکنم اریک راست میگفت که انسانهای امروز مذاهب قدیم رو رها کردند و دارن طبیعت رو می‌پرستند. محیط زیست در نظر اینها یک معبد مقدسه که باید زندگی خودشون و فرزندانشون (که اغلب اجازه تولد پیدا نمی‌کنند) همگی قربانی این معبد مقدس بشه!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد