کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

میگه چرا باید بمانیم؟ چرا باید با هر خفتی و ذلتی و حقارتی زیستن را بر خود هموار کنیم؟

تاریخ آکنده از سرنوشت‌ آدم‌هایی است که به این پرسش فکر کردند یا فکر کردند و پاسخی نیافتند و سرانجام در حضیض ذلت رنج زیستن را پذیرفتند تا تمام شدند و این میراث به ما رسید.
ما ادامه‌ی همان حقارت‌ها و ذلت‌ها و خفت‌های پیشینیان خودمانیم فقط و فقط به حرمت حفظ بقا.


میگم: یه جا خوندم که ما به وجود اومده بودیم که (مثل بقیه پستاندارن) از رو درخت توت جمع کنیم یا فوقش خرگوشی چیزی شکار کنیم. اما الان شده ایم این و اینی که هستیم علیرغم همه نقصهاش خیلی عالیه. من اینجوری که نگاهش میکنم اون حس حقارت و خفتم خیلی تخفیف پیدا میکنه. معنای زندگی من الان همینه، همین که هستم و یه فرصت دارم برای بودن و پیش بردن این پروژه بزرگ طبیعت. این پروژه بزرگ برای من معنای فردی نداره. وظیفه فردی هم نداره. توی این پروژه همین که من هستم خوبه، حالا هر جوری که باشم. کسی بابت چگونه بودن بازخواستم نمیکنه پس زندگیم خیلی راحته. میتونم پشت پا بزنم به هر آنچه که برام احساس خفت ایجاد میکنه. حالا شاید من خودم جرات رها کردنش رو نداشته باشم ولی همین که این حق برام وجود داره راضی کننده است.


ما تو این دنیا نیستیم که حالمون بد باشه. شکی نیست که رنج جزئی از این دنیاست، اما حال بد مخلوق روان و افکار ماست. میدونی فرقش چیه؟ فرقش اینه که من میخوام در تاکسی رو ببندم و دستم لای در میمونه، این رنجه، واقعیه، علت و معلولش شناخته شده و واقعی است. اما حال بد اینه که من ببینم یکی تا کمر فرو رفته تو سطل آشغال. این حال بد من علتش اینه که در افکار من چیزی به نام عدالت، کرامت انسانی و امثالهم وجود داره. مفاهیم اینچنینی با زباله گردی این مرد ناهمخوانه و این باعث حال بد من میشه. اما میشه اینطوری فکر کرد که در طبیعت عدالت بی معناست و قانون جنگل حاکمه. تمدن ما (شامل ارزشهای انسان و همچینن اون سطل آشغالی که این آدم داره ازش تغذیه میکنه همگی) حاصل اون پروژه بزرگ طبیعیه که انسان داره پیش میبردش. یعنی چی؟ یعنی اگر مثل بقیه پستانداران بودیم الان تعدادمون این همه زیاد نبود، ضعیفها و کم هوشهامون از بین میرفتن که احتمالاً اجداد این زباله گرد بینوا هم جزئشون میبودن و اساساً ایشون الان وجود نداشت. آیا این خوبه یا بده؟ من فکر میکنم فعل زباله گردی بد و ناخوشاینده، اما اگر اون زباله گرد خودش میل به بقا داره، پس زنده بودنش خوبه ولو با این کیفیت. شاید این پروژه عظیم طبیعت روزی به آرمانشهری برسه که چنین چیزهای ناخوشایندی حذف شده باشه که این عالیه. ولی الان همینه که هست، فرقی نمیکنه حال من از بابتش بد باشه یا خوب چون تغییر شگرف در این پروژه انسانی کار من یه نفر نیست. من به سهم خودم خوب باشم کافیه.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد