پس از ده روز مریضی و نکبت امشب حالم خوب است، احساس ضعف ندارم، ظرفهای شام شسته شده، روی کابینتها خالی، میزها گرد گرفته، فرشها جارو شده، و سرویس بهداشتی براق است و من هنوز توان این را دارم که بعد از خواباندن بچهها بیدار باشم و از سکوت و آرامش شب لذت ببرم. کاش خدایی بود که الان شکرش را به جا میآوردم. عجیب است که دیگر در سختیها و مشقات امید و شوقی به امداد غیبی خداوند ندارم اما در آرامش و خوشی دوست دارم از یک نیروی برتر سپاسگزاری کنم. ذهنم با این موضوع کنار آمده که سختی ذات زندگی است و برای همه موجودات کم و بیش وجود دارد و تابعی از اعمال و رفتار ما نیست و از نیایش و تضرعمان هم تاثیری نمیپذیرد. نتیجه منطقی حذف نیروی برتر الهی این است که برهمکنش عوامل اختیاری و غیر اختیاری (تصادفی) است که هر نوع سختی را به وجود میآورد و همینطور باعث رفع سختیها و ایجاد راحتی میشود با این حال در لحظه خوشی -شاید از ضعف عزت نفس- حس میکنم باید قدردان کسی باشم.