کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

خنده بر لب از غم این درد بود

با خودت میگی آخه زن این چه کاری بود کردی؟ عقلت کجا بود؟ چی با خودت فکر کردی؟

جواب میدی هیچی! هیچ فکری نکردم. کرکره عقلم رو کشیده بود پایین یه قفل هم زده بود بهش، کلیدش هم قورت داده بود. خوب شد حداقل رید بهم، کلیدش بهم برگردونده شد:))  


نظرات 1 + ارسال نظر
samar سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 07:52 ب.ظ https://glassbubbles.blogsky.com

درسته انجام دادن این تیپ کارا از نظر منطقی خیلی وقتا آدمو از خودش مایوس میکنه و فکر میکنه حماقت بزرگی کرده ولی من اینو ترجیح میدم به یه عمر شسته رفته بودن و اسه رفتن و اسه اومدن.
امیدوارم ضرری ندیده باشی یا کم باشه و بعدا با خنده برای کسی تعریفش کنی

ضرر اصلی اون دردیه که آدم متحمل میشه
اما واقعا همونه که بعدا با خنده تعریفش میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد