کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

حتی بچه هم اینو فهمیده

برنامه مسافر کنجکاو شهر بروکسل رو معرفی میکنه، من و فسقلیا با علاقه نگاه میکنیم. فسقلی میگه: مامان ما هم بریم بروسکل
من:بروکسل
-بروکل
-ب روک سل
-ب روک سل
-آفرین
-حالا بریم اونجا
-نمیشه مامان جان
-چرا؟
-چون پولمون واسه همچین سفری کافی نیست
-چرا؟ مگه کار نمیکنی؟
-چرا کار میکنم ولی همچین سفری خیلی گرون درمیاد مامان جان
-چرا؟ مگه پول نمیگیری؟
-چرا پول میگیرم ولی پولی که به ما میدن تو کشور اونا ارزش نداره
-چرا؟
-چون کشور ما ایرانه، اونجا بلژیکه. پولامون با هم فرق داره.
-چرا؟
-بقیه‌ش رو باید بزرگ بشی بفهمی
-خودم میدونم چرا
-خب چرا؟
-چون رو پول اونا عکس شاهزاده داره روی پول ما عکس قرآ.ن (منظورش آخو.نده)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد