تو که آسمانهای دیگر را دیده ای، از ما به آبی های دیگر سلام برسان. از لب ما با جامهایی که به هم میخورند بنوش. از چشم ما به کوچه های چراغان، بچه های شاد و درختهای آذین بسته نگاه کن. با دستهای ما همراه دختران و پسرانی که آمده اند خوش باشند، برقص. با پاهای ما تلو تلو بخور در بیخیالی خیابانها. از ما زندگی کن همه آنچه را که ما محرومیم از آن.این روزها به تو پیام نمیدهم، حق تو نیست که تلخی کام آدمهای محصور این مرز را از لای پیامهایشان به کام بکشی. ما سیگارهای سوخته و دود نشده را به سطل زباله تاریخ بیانداز و خوش باش.