کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

وقتی خیلی خیلی ناراحتم دستها و پاهام یخ میکنه، انگار پابرهنه برف بازی کرده باشم به طوری که اگه کسی دستمو بگیره شوکه میشه از شدت سرماش. بعدش که به خودم مسلط میشه آروم آروم خون برمیگرده به دستام  و اینبار دستام شروع میکنه به عرق کردن، هر چی رو بگیرم تو دستم خیس میشه. از چهارشنبه شب و اون تلفن کذایی تا الان این مراحل یخ کردن و عرق کردن دستام به تناوب تکرار میشه ولی من اونقدر قوی شده‌ام که وایسم سر جام و کار درست رو انجام بدم. 
دوازده ساله که میدونم باید با خواهر بزرگم قطع رابطه کنم ولی دائماً کجدار و مریز جلو میرفتم. هربار خواستم کات کنم یه برنامه‌ای بود: عزا، عروسب، مریضی مادر... اما الان هیچ کدوم از اونها نیست و دقیقا همین الان وقتشه که این کثافت تموم بشه. از اونجا که ‌‌تحت فشار pms هستم همه زور و فشاری که روم بود رو هل دادم سمت اونا و بالاخره تمومش کردم. یه جوری تموم کردم که دیگه امکان برگشت نباشه چون از این یویوبازیای قهر و آشتی متنفرم. از لحظه اول دلسوزیام براشون شروع شد و یه صداهای سرزنشباری در اعماق مغزم شنیده میشد ولی خب مطمئنم کار خوبی کرده ام چون بارها بهش فکر کرده‌ام و نتیجه همین بوده. خواهرم مریض روانیه، شوهرش هم همینطور الان بچه‌هاش از خودش بیمارتر و آزارگرتر شدن. واقعا دیگه باید جونم رو برمیداشتم و فرار میکردم. مرگ یه بار شیون یه بار.


من حق دارم از درد قطع پای قانقاریاییم جیغ بکشم و ناله کنم و حق دارم سوگواری کنم بابت یک عمر لنگ زدن ولی حق ندارم پشیمون بشم. 
برای من هیچی مهمتر از من نیست
من بیشترین مسئولیت رو در قبال خودم دارم
اینا رو باید با خودم تکرار کنم تا وا ندم. 
نظرات 1 + ارسال نظر
باران پاییزی شنبه 8 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 09:25 ق.ظ http://baranpaiezi.blogsky.com

پستت رو چند بار خوندم. با همه ی وجود درک کردم نوشته هات رو. این حس لعنتی ترحم نسبت به نزدیکانی که ادعای همخونی با من رو دارن کار دست من داده.
قطعن منم کاری رو که کردی رو با اون روانی میکنم

برات آرزوی موفقیت میکنم
و توصیه‌م اینه که قبل از اقدام خودت رو از لحاظ روانی تقویت کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد