کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

000718

امروز موقع چایی ریختن داشتم به این فکر میکردم که برادرم چقدر سر خودشو شلوغ کرده و من که کارهای حسابداریشو میکنم از این حجم کارش وحشت میکنم چه برسه به خودش که مجبوره این همه کار رو مدیریت کنه.من اگه جای اون بودم هرگز این همه کار سر خودم نمیریختم  ولی موضوع اینه که آدمها با هم فرق میکنن و آدمهایی مثل من هرگز پول یا موفقیت چشمگیری نخواهند داشت، به خاطر همین محافظه کاری ها و همین قناعتها... و بعد یهو یادم اومد که چند روز پیش گذرم به خیابون 17شهریور افتاد و برای اولین بار پیاده توی این خیابون قدم زدم و تعداد زیادی مغازه با دَر و دکور عهد بوقی دیدم که فروشنده هاش پیرمردهای بالای 60سال بودند، چیزی که تو محله خودمون به ندرت می بینم. قاعدتاً قیمت ملک اونم از نوع تجاری توی اون محله خیلی بالاست ولی یه پیرمرد توهمی روی چهارپایه اشغالش کرده و فکر میکنه داره خنزر پنزرهایی رو میفروشه که اگه از مواد فاسد شدنی درست شده بود، الان مغازه و فروشنده و اجناس همگی غرق در کَپَک بودن!!! 

راستش من هم یه جورهایی شبیه اون پیرمردهام، خیلی دیر و خیلی کند به تغییرها واکنش نشون میدم. اینو وقتی فهمیدم که حسین بهم گفت تغییر رو بپذیر و تغییر همیشه خوبه و من شصت خط پیامک نوشتم در شرح اینکه از تغییر میترسم . زمانی که همه همکارانم گوشی لمسی خریده بودند من گوشی دکمه ای نوکیای صورتیمو داشتم و دوستش داشتم و علاقه نداشتم لمس آیکونهای مجازی رو جایگزین دکمه کنم. شاید اگر ازدواج نمیکردم و شوهرم برام گوشی لمسی نمیخرید هنوز برای تایپ حرف خ مجبور بودم سه بار دکمه پنج رو فشار بدم:))

نظرات 3 + ارسال نظر
مسلم دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 01:12 ق.ظ https://paeizaan.blogsky.com

از مواد فاسد شدنی درست شده بود or
از مواد فاسد شدنی درست شده بودند ؟
از اون جایی که از کتابخوانی یه نفر دیگه زیادی تعریف کردید و خیلی کامل جلوه اش دادید و از خودتون فقط ایراد گرفتید و از شعرخوانی من نیز تعریفی ندادید ؛ منم تصمیم گرفتم ازتون یه ایراد پیدا کنم ، ایراد تایپی

تلاشت رو تحسین میکنم اما در مورد اشیاء بی جان هم میشه فعل رو جمع به کار برد و هم مفرد.
البته من غالباً متن رو ویرایش نمیکنم و همینجور شِرتی پِرتی نوتهامو هوا میکنم و اگر میگشتی حتما یه غلط بهتر پیدا میکردی:))

راستش شعرخوانیت چندان جذبم نکرد. من در مورد خودم هم فکر میکردم خیلی بهتر از اینا شعر بخونم ولی وقتی صدای ضبط شده ام رو شنیدم به کلی ناامید شدم. تعریف نکردنم رو بذار رو حساب گوش سختگیر (الکی مثلا من عن خیلی خاصی هستم)

مسلم سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 12:11 ب.ظ https://paeizaan.blogsky.com

چون میدونم سختگیری نظرت مهمه دیگه ؛ حتی اینکه بگی جذبت نکرد.
باید میگفتم دوست داشتم نظرت رو بگی چون الان که گفتی خوشحال شدم شاید چون فهمیدم یه نفر گوشش داده
من که با شنیدن صدای خودم خجالت می کشم و خندم می گیره.
ولی هیچ چیز بدون ایراد وجود ندارد و منم وبلاگ نویس حرفه ای نیستم و از هر ایده ای که به ذهنم برسه یه پست وبلاگی میسازم و به تنوع اهمیت میدم . پس اگه منو با این پیش فرض ها قضاوت می کردی شاید یه نکته ی خوب پیدا می کردی .(مشخصه که مقایسه ای که با احسان افشار کردم شوخی بود .)
من یه مرد تمام شده نیستم و مو رو از ماست بیرون نمی کشم پس در مورد متن هات خیلی دنبال ایراد نگشتم ولی سعیم رو کردم و این هم باعث شد که یه جواب بگیرم و یه چیزی یاد بگیرم.
به بوی نافه ای کآخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها
این بیت رو امروز فهمیدم چی میگه ؛ دوتا چیز کاملا متفاوت و متقابل همدیگه ، اگه توجه کنی همزمان هم خوشحاله و هم ناراحت
مثل حسی که به حرفت دارم ؛ خوشحالم گوش دادی و ناراحتم خوشت نیومد

نکته خوبی که تو شعرخوانیت پیدا کردم همین بود که جرات کردی و صداتو گذاشتی، خیلیا چنین جراتی ندارن و مایلن یه تصویر بی نقص از خودشون ارائه بدن، برای همین مدام دامنشونو جمع میکنن و تنگتر مینشینند. به شخصه به جراتمندها بیشتر احترام میذارم.

فقط نفهمیدم منظورت از مرد تمام شده چیه؟

مسلم چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 01:53 ق.ظ https://paeizaan.blogsky.com

به نظرم کسی که مو رو از ماست بیرون میکشه یعنی زنده نیست و دوره اش به پایان رسیده و تمام شده است هرچند که زنده است و کار می کنه و ...

چه نظریه جالب و عجیبی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد