میدانی، من خیلی وقت است که دعا نمیکنم
هیچ چیز از خدا نمیخواهم
شکرگزاری هم نمیکنم، به جز مواقعی که واقعا قلبم لبریز از احساسات خوب و قوی میشود (که اغلب مربوط به فرزندانم است) لحظهای چشمهایم را میبندم و از نمیدانم از چی، از هر چیزی که ممکن است مسبب آن حس خوب باشد سپاسگزاری میکنم. راستش طبعاً نمیتوانم سپاسگزار نباشم اگرچه فرمول لَإن شَکرتم لَأَزیدنّکم روی من جواب عکس داد.
اما دیگر دعا و درخواستی ندارم
باور کرده ام که اگر نیرویی هست که توان بخشیدن نیازهایم را دارد باید شعور بخشیدن را هم داشته باشد. قادری که منتظر التماس و تضرع من است حالم را بهم میزند، پس به پایش نخواهم افتاد.
این هم حرفیه
شما مدتها اعتقاداتی داشتید حالا به هر علتی که یکیش جبر خانواده بوده ولی حالا که مستقل شدین به عبارتی از اون ور بوم افتادین
مشخصه به هیچ چیزی پایبند نیستین واین بسیار خطرناکه نه برای شما برا کسانی که در اطراف شما بوده یا هستند... خدا خودش به دختراتون رحم کنه
جای نگرانی واسه من و بچههام، نگران خودت باش که نمیتونی گهخور آدمی نباشی که هیچی ازش نمیدونی.
بیاعتقادی من واسه هیچ کس خطری نداره، چون مثل تو بیشعور و فضول نیستم و سرم تو زندگی خودمه.
و اینم بدون که خیلی کودنی اگه باز بیای بگی من یه رهگذر بودم چون هیچ رهگذری برنمیگرده جواب کامنتشو بخونه. پس برای اینکه برای بقیه یاداوری نشه که چقدر کندذهنی این بازی آشغالو تموم کن و بچسب به زندگیت.
دیوانه از کجا میدونی من ازت چیزی نمیدونم؟! اتفاقا چون میدونم نگرانم
من هم نگران خودمم و هم نگران هرکسی که به طریقی ممکنه با شما سر سوزن ارتباطی داشته باشه
این ثابت شده است بی اعتقادی کسانیکه تو گذشته زیاد دم از ایمان میزدن به مراتب خیلی خطرناکتر از کسیِ که از اول اعتقادی نداشته
شما یک عقده ای هستین که به اونجایی که میخواستین تو زندگی نرسیدین و همه دوروبری هات هم ترکت کردن. من فقط دلم برات میسوزه همین البته بیشتر دلم برا دختراتون میسوزه که همچین مادری دارن
میخوای اسم و فامیلتو همین زیر بنویسم رسوای خاص و عامت بکنم؟
برو دنبال زندگیت زن
باور کن خطر اصلی دل بیمار خودته که از من و این وبلاگ دوزاری تو ذهنت هیولا ساختی. من دارم این گوشه زندگیمو میکنم، ولی توی روانی صدها فرسنگ اونورتر شب و روز کابوس منو میبینی. کاش بفهمی ترست بیهوده است. من ترس ندارم، خطر ندارم، چون ذره ای به چیزی که تو ذهن توئه تمایل ندارم، چه با اعتقاد و چه بی اعتقاد. ترس و خطر تو وجود خودته، کاش بفهمی. خودت هستی که با این حرکات خودتو از چشم میاندازی و ارزش خودتو پایین میاری.
چرا فکر میکنی صدها فرسنگ ازت فاصله دارم وچه اعتماد به نفسی داری که فکر میکنی روز وشب به توی دوزاری و وبلاگ دوزاری ترت فکر میکنم
از فواصل کامنتهات مشخصه اصلا اهمیت نداره برات
حتی از لحنت هم مشخصه
چقدر تو تباهی بشر:)))))
کاملش رو میذاشتی بشرِ کامل
کامل چی رو؟ کامنت تو؟
محض اطلاعات اینجا نمیشه تو کامنتها دست برد، همهش همین بود
بقیهش رو تو خیالت گفتی:)))