کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

خرده مکالمات زن و شوهری- چه در دل من، چه در سر تو

 مثبت هیژده 

شب جمعه، داخل ماشین، مرد با شیطنت به زن نگاه میکند و با خواننده دامبولی همخوانی می‌کند: بی رو دروایسی، منم همونی که میخواستی...

زن اندوه نگاهش را با لبخند سرتاسری می‌پوشاند: تو واقعا همونی که میخواستم، فقط یه چیزو باید بیشترش کنی.

مرد با وحشت تصنعی: اونو شرمنده‌م دیگه، به خدا کمرم بیشتر از این جواب نمیده.

زن با هر کلمه مشتی به بازوی مرد می‌کوبد: خیلی بیشعوری، میخواستم بگم رمانتیک‌تر باش. رمانتیکتر باش. ر.مانـ.تیک.تر.باش

مرد از درد کبود شده میخندد ولی آخ نمی‌گوید.

زن خسته می‌شود و رها می‌کند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد