چیزی که جرات ندارم جاهای دیگه بگم اینه که هشتگ زدنهای توییتری از نظر من همونقدر فایده داره که گریه زنها پای فیلمهای رمانتیک و دعای پیرمردها برای پیروزی جومونگ؛ همون اندازه بی معنی و همون اندازه عافیتطلبانه. میخوان چیزی رو ثابت کنند که هر عقل سلیمی بهش گواهی میده؟ میخوان جلوی چیزی رو بگیرن که ربطی به خواست و اراده شون نداره؟ میخوان چی بگن که بقیه نمیدونن؟ فکر میکنن اون وحشیایی که تشبیهشون به هر حیوونی توهین به اون حیونه، واسه این حرفها اهمیتی قائلن؟ این هشتک زدنها نه تنها مفید نیست بلکه مضر هم هست چون همه هشتگ زننده ها فکر میکنن سهم خودشون و کاری که ازشون برمیومده رو انجام دادهاند و به این ترتیب خشمشون اندکی فروکش میکنه و این به نفع کسی نیست الا همون حیوونها.
یه چیزی که جالبه توی حرفت میدونی چیه؟ اینکه جرات نداری جاهای دیگه بگی. بهش فکر کن چون من حس میکنم بیشتر از یه حس شخصیه. احساس میکنم سطح خشونت تو فضاهای اون مدلی که همه میتونن زیر حرف همدیگه کامنت بدن، انقد بالا رفته که شاید واقعا کسی جرات نکنه حرفی رو که فکر میکنه درسته بزنه.
بله
موافقم با شما